عمومی...
برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 677
هفته گذشته قوه قاف کشور یک بیش فعال دانشجویی که نخواست نامش فاش بشود را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد. در این راستا امیرحسین ثابتی داد زد: من بودم من بودم! وی ادامه داد: چون خشتک مجلس با بند تنبان دانشگاه آزاد گره خورده پس همسر ناتنی رئیس جمهور آکسفورد، جاسبی گراست. شنیده ها حاکیست این بیش فعال دانشجویی قصد داشت پس از این اظهار نظر، ضمن تشکیک در خاطرات سال 60 یکی از استوانه ها، مسیر مجلس تا دانشگاه آزاد آکسفورد را کلاغ پر برود که توسط پلیس راهور ناجا دستگیر و اعمال قانون شد. مقام مذکور اضافه کرد: ثابتی به دلیل جاسبی گرا خواندن عموپورنگ به یک روز و به دلیل موی بلند، زبون دراز، خودکار سیاه، واه واه واه به سه ماه حبس تعلیقی یا تاخیری یا تکمیلی یا یه همچین چیزایی محکوم شد. در همین راستا دادیار تجدیدنظر اداره کل شیلات استان یزد قول داد در صورتی که متشاکی زبان خود را گاز بگیرد و به سوالات زیر پاسخ صحیح بدهد و رضایت شکات را جلب نموده و به سمع دادگاه صالحه برساند امکان کان لم یکن تلقی شدن حکم وی دور از ذهن نخواهد بود
ادامه مطلب رو حتما بخونید
عمومی...برچسب : طنز سیاسی, نویسنده : ATM atm بازدید : 665
برچسب : روزنامه ایران, نویسنده : ATM atm بازدید : 796
به نظر من مهمترین کاری که مجلس هشتم در ابتدای سال حمایت از کار و سرمایه ایرانی می توانست انجام بدهد همین یک کاری است که برخی نمایندگان مجلس انجام دادند و می خواستند وزیر کار دولت را استیضاح کنند! احمدی نژاد هم که نشان داده خیلی به شوخی با نمایندگان دلبسته و امکان داشت همان روز یک متلکی، حرفی یا شوخی بکند که همه نمایندگان بخندند یا دو دو کنند یا سه بزنند یا مثل علی مطهری پنج و شیش بزنند! کی به کی است یکهو دیدی همان وسط اوکی دور بعدی یارانه ها را هم گرفت، چون خیلی وقت است که پول در حساب چرخیده و امکان دارد سرش گیج برود و مجبور باشیم با سیم خاردار مهارش کنیم که مثل تورم روز به روز پایین تر نیاید! شما غصه نخورید استیضاح برای وزیر کار بود برای مصلحی که نبود! بیکار هم که توی کشور موج میزند یکی را می گذاشتیم جایش، فعلا که همه چیز تمام شده، برای پاسخ گویی به سوالات زیر هم اینقدر عجله نکنید به همه می رسد
ادامه مطلب رو بخونید
برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 618
این وقت سال که می شود هر کاری میکنم به بعضی چیزها حساس نباشم نمی شود. دقیقا از 15 آذر به این ور (این وری نه، آن یکی ور) یک حسی به من میگوید که باز هم باید خودم مثل این عمله ها آستین را بالا بزنم. قضیه ما شده عین این یارو كه چند بار در كنكور پزشكي رد شده بود؛ پرسيدند تو كه استعداد درست و حسابي نداري براي چي اصرار داري دكتر بشوي؟ جواب داد؛ مي خوام دكتر بشم تا از اتاق عمل بيام بيرون و به همراهان مريض بگم؛ متاسفم!! خب که چی؟ این موضوع چه ربطی به آخر سال داشت؟ عرض می کنم خدمتتان!
ادامه مطلب رو بخونید
عمومی...برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 671
خاطرتان که هست شش هفت سال قبل را؟ ابالفضلی، عجب زندگی مَمَلی داشتیم! البته نه به این خاطر که تورم نداشتیم یا مثلا قیمت نفت و بنزین و ارز و سکه و طلا و بلا و کوفت و زهرمار خیلی پایین بود. نه! اصلا! اتفاقا من یادم می آید آن زمان هم توی همین کوچه و بازار تا تَقی به توقی می خورد، اول صدا میداد بعد پِی صدا را که می گرفتی می شنیدی زن و مرد و پیر و جوان از وضعیت بد اقتصادی دارند می نالند! یادم می آید همان زمان یک روز توی اتوبوسی که هنوز بی آر تی نشده بود یک پیرمردی که خیلی سن و سال زیادتری نسبت ننجون کروبی داشت و به دلیل قد درازش تحلیلگری بود برای خودش! رفته بود بالای منبر و روضه اقتصادی می خواند برای ملت! مقایسه می کرد وضعیت معیشتی مردم امروز و دوران ناصرالدین شاه را که مثلا چوب کبریت زمان فلانی تا سال ۵۷ ثابت بود! از انقلاب به این طرف 10 برابر شد!!
الله وکیلی یادتان هست سه چهار سال قبل را؟ به سیبیل تان قسم زندگی گل و بلبلی داشتند مردم! نه اینکه فکر کنید چون یارانه ها به راه بود و بنزین میزدیم 100 تومان، گاز میزدیم 54 تومان و تا دلت می خواست نفس می کشیدیم مفت و مجانی ها! نه عزیزم نه! اشتباه شما همین جاست که اگر مرگ موش هم مفت مفت بیاید دستتان یکجا فرو می کنید توی حلق تان و مثل این شکلات های آیدین دار مزمزه می کنیدش!
اصلا چرا راه دور برویم، شش ماه پیش را به یاد دارید؟ به همین سوی چراغ وضعیت خیلی بهتر بود از الان! این را من نمی گویم که فکر کنید جیره و مواجب بگیر استکبار جهانی و عوامل فتنه گر داخلی شان هستم و دارم مثلا کودتای نرم میکنم اینجا! نه خیر! آمار میگوید که شش ماه قبل خیلی مردم دستشان توی جیب شان میرفت و بلاخره یک نانی برای خوردن داشتند اما الان که بگردی چهارتا قلوه سنگ هم پیدا نمی کنی که ببندی به شکم لامصب ات که قار و قور نکند! البته هیچ وقت نمی شود به این آمارها استناد کرد! مثلا امروز رئیس جمهور مملکت می گوید رشد اقتصادی 7.3 دهم داریم! به شب نکشیده مرکز آمار کشور بیانیه می دهند که نه خیر رشد اقتصادی ما 4.5 درصد است! آخر شب هم این احمد آقای توکلی که یک لنگ سه متری دور خودش پیچیده و توی حمام مشغول کیسه کشیدن است و به عقیده کارشناشان فرهنگی اگر قرار بود اقتصاد مملکت دست او باشد همین امشب مملکت را قل میدهد ته دره ابراز داشت رشد اقتصادی ما صفر درصد است! این وسط می ماند صندوق بین المللی پول که اعلام کرد اقتصاد ما اقتصاد هفدهم جهان است!
راستش را بخواهید من که آخرش نفهمیدم حرف کدام شان درست است؟ این را هم نفهمیدم هنوز که اگر اینقدر وضع مملکت خراب است که بعضی ها دادشان رفته هوا و ادعا دارند عن قریب است که ما هم مثل این سومالی چی ها پوست و استخوان بشویم! پس اینهایی که عین دایناسور های دو میلیون سال پیش دارند دائما توی هر مغازه و بازار و مرکز خرید و... ول می گردند از کجا آمدند؟ پس این همه لباس و کیف و کفش و لبنیات و حبوبات و مرکبات و موبایل و لپ تاپ و ماشین آخرین مدل و ال سی دی و ال ای دی و چی و چی که هر روز به کشور قاچاق می شوند را چه کسانی می خرند؟ حیف که خودتان همه ی چیزهایی که من قصد دارم بگویم یا به ذهنتان القا کنم می دانید وگرنه هزار و یک دلیل برای اثبات حرفم وجود داشت که ماها توقع مان خیلی بیشتر از تورممان است! یا اکثر تورماتمان به خاطر توقعاتمان است! مثلا یک دلیلش اینکه شما خودتان سالهاست دارید توی این مملکت زندگی میکنید و از اوضاع و احوال با خبرید! یک دلیل دیگرش هم اینکه ما کلا آدمهایی هستیم که همیشه دیروز مان خیلی بهتر از امروز است اما یادمان می رود که دیروز همان امروز ِ فردای ماست!
999 دلیل دیگرش هم بماند برای بعد..
عمومی...برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 732
غضنفر تو قسمت کامپیوتر استخدام می شه
در پایان روز اول ، رئیس ازش می پرسه :
خوب ، امروز چکار کردی ؟
غضنفر میگه : هیچی
کلیدهای کیبورد نامرتب بودن
به ترتیب الفبا مرتبشون کردم !!!
بقیه در ادامه مطلب
عمومی...
برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 741
زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!
پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !
یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین میانداخت
و هی میگفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !
چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم
و در حالیکه او گریه میکرد ، من میخندیدم ! نمیدانم چرا ؟!
هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی
از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !
نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم
ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک
مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند
و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!
دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم
در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم
ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر
چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان
آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !
هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی
در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد
( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!
بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک
کاردانیام را که هنوز نیمیاز واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!
بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند
باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ،
گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار
که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!
سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت !
قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و … رو گذاشتیم !
چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که میخواست بره کلاس اول ،
دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا
میخوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !
شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم
و حالا باید دندان مصنوعی میخریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی
ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمیداد ،
دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم
رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .
معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده
ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !
هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ،
پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمیدادند
هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست
و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !
نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ،
زیادی حرف میزدند و فردای همین حرفهای زیادی بودکه به طور نا بهنگامی خدا بیامرز شدم !!!
عمومی...
برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 634
.من همیشه به کچلها حسادت میکردم. بعد از خواندن این خبر،
2- کچلها میتوانند با خیال راحت شیشه اتومبیل را پایین بکشند و از جریان هوا لذت ببرند.
3-آنها به راحتی میتوانند برای رفتن به مهمترین مهمانیها هم از موتورسیکلت استفاده کنند.
5-کچلها غصههایشان کمتر است و مثل بقیه هر روز نگرانی ریزش موهایشان را ندارند.
6- و بالاخره اینکه کچلها استرسهایشان ذخیره نمیشود.
عمومی...
برچسب : نویسنده : ATM atm بازدید : 759